loading...

آهنگ

  من موندم و این درد دوری / خسته ام از این عشق و صبوری آواره دیوانه ام من بس کن / سرگشته می خونه ام من بس کن من موندم و دل پرده بخون / تو شهر جنون یک غریبه خسته ام تو بی خبر از حال منی ، دستم

حسین بازدید : 55 سه شنبه 28 بهمن 1399

 

من موندم و این درد دوری / خسته ام از این عشق و صبوری

آواره دیوانه ام من بس کن / سرگشته می خونه ام من بس کن

من موندم و دل پرده بخون / تو شهر جنون یک غریبه خسته ام

تو بی خبر از حال منی ، دستم نزنی / که یک جام شکستم

دیونه بی آشیونم ، گریونم و محتاج مستی

بیچاره من غمگین و تنها / دل کندم از دنیای پستی

آواره دیوانه ام من بس کن / سرگشته می خونه ام من بس کن

گفتی چرا آواره بی آشیانم / گفتی چرا بازیچه دست زمونم

من اسیر تو شدم ای که بستی پر من / داغ آتش را نزار روی خاکستر من

رسوای بی پروا تو هستی / من حیفه رسوای تو باشم

بیگانه با دنیای عشقی / حیفه تو دنیای تو باشم

غم آنقدر تو این صدام بود که نخوندم

آنقدر غذابم دادی ای وای که نموندم







اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو